رفتم مراسم هفتم بابای استاد، موقع رفتن استاد اومده بودن دم در برای خوشامد که رفتم و سلام کردم.
بهم گفتن رسیدن بخیر، خوش گذشت؟
اما از وقتی استادو دیدم غمم گرفت، نه اینکه غمگین و محزون باشه، اما مثلا همونطوری که همیشه تیپ میزد و کت شلوارشو با پیرهنش و حتی جورابش ست میکرد و یه هماهنگی دلچسب ایجاد میشد نبود، یه شلواری طوسی، پیرهن ارغوانی و کت مشکی!
خانوم گمنام میگفت روز اول وقتی به استاد تسلیت میگفته استاد اشکاش میریخته!
چقدر غمگینم میکنه، چقدر این مردو دوست دارم، با قلبم دوسش دارم، با همه ی قلبم!
به من بال بده برای رهایی ازین بن بست
استاد ,یه ,کت ,قلبم ,دارم، ,گمنام ,و کت ,دارم، با ,میگفت روز ,مشکی خانوم ,گمنام میگفت
درباره این سایت