محل تبلیغات شما

اونجایی ام که وقتیی از خودم میپرسم خب حالا چی میخوای به بن بست میرسم! 

در مورد حسم به سین و احساساتم مخصوصا

حسی که فکر میکردم مرده برام اما این روزای اخیر مثل یه شک بعد از مرگ ت خورد و تم داد

دوست داری باهاش حرف بزنی؟ نه! 

دوست داری با فهیمه در موردش حرف بزنی و یه پرس و جو بکنی از وضعیت و شرایطش اقلا؟ نه!

اصلا دوست داری برگرده و توی زندگیت باشه؟ نه، مگه میشه اصلا، بشه هم یه چینی شکستست که چسبوندیمش! 

چرا بیخیالش نمیشی پس؟ چون خیلی خاص و عمیق بود برام، چون همین چند شبای پیش بود که میدیدم بی اختیار من اشکام جاری میشن بخاطرش، چون بعد ازون هیچ کسی رو اونجوری دوست نداشتم، چون حس میکردم خودمه، انگار خودم بود! 

 

به من بال بده برای رهایی ازین بن بست

دیدن استاد بعد از یه ماه و اندی....

از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه...

چون ,یه ,داری ,بست ,میکردم ,حرف ,بن بست ,خیلی خاص ,خاص و ,چون خیلی ,پس؟ چون

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

درنا کامپیوتر متین فرامرزی