محل تبلیغات شما

رفتم مراسم هفتم بابای استاد، موقع رفتن استاد اومده بودن دم در برای خوشامد که رفتم و سلام کردم.

بهم گفتن رسیدن بخیر، خوش گذشت؟ 

اما از وقتی استادو دیدم غمم گرفت، نه اینکه غمگین و محزون باشه، اما مثلا همونطوری که همیشه تیپ میزد و کت شلوارشو با پیرهنش و حتی جورابش ست میکرد و یه هماهنگی دلچسب ایجاد میشد نبود، یه شلواری طوسی، پیرهن ارغوانی و کت مشکی!

خانوم گمنام میگفت روز اول وقتی به استاد تسلیت میگفته استاد اشکاش میریخته! 

چقدر غمگینم میکنه، چقدر این مردو دوست دارم، با قلبم دوسش دارم، با همه ی قلبم!

 

به من بال بده برای رهایی ازین بن بست

دیدن استاد بعد از یه ماه و اندی....

از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه...

استاد ,یه ,کت ,قلبم ,دارم، ,گمنام ,و کت ,دارم، با ,میگفت روز ,مشکی خانوم ,گمنام میگفت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وطن سروده های کودکانه بازار بورس و فرابورس